Monday, January 4, 2010

صدای زن در ایران امروز


م. بيدار

  هر جا که سخن از زن و حقوق انسانی او آورده می‌شود، ناخودآگاه لفظ «فمینیسم» را به ذهن متبادر می‌سازد. از آغاز مبارزات زنان برای دستیابی به حقوق برابر با مردان تا کنون، واژه‌ی فمینیسم دچار تحولات بسیاری شده که ناشی از تغییر نقش زنان در جوامع و حضور فعال آنان در نقش های مستقلِ فارغ از جنسیت در تمام سطوح اجتماعی بوده است. مبارزات زنان همواره در راستای مبارزه با استثمار بوده است. استثمار همه جانبه از دیرباز در زندگی خانوادگی و اجتماعی زنان تجسم عینی داشته، تا حدّی که می‌توان گفت تمام زنان جهان، در هر زمان و مکانی که زیسته‌اند، کمابیش تلخکامی‌های استثماری را چشیده‌اند.
  بردگی زن به قدمت تاریخ بشریت است و مبارزات زنان برای رهایی از بند اسارت، همپای مبارزات بردگان در طول تاریخ بشر است و به لحاظ شکلی شباهت این دست از مبارزات آزادی خواهانه، در استقلال‌طلبی اقتصادی نمود یافته است.
اما در مورد جایگاه زنان به طور اخص در ایران، به عنوان کشوری جهان سومی پس از انقلاب 57 تا کنون ، عملاً استقلال اقتصادی و حقوقی برای زن و مرد بطور یکسان پذیرفته شده نیست. زنان ایرانی بعد از انقلاب فهمیدند که اگر آزادی هدیه‌ای از سوی مردان باشد، توسط همان مردان هم پس گرفته خواهد شد. هنوز وضعیت زن در جامعه به گونه‌ایست که حتی پس از اخذ مدارج عالی علمی و شغلی، به او به عنوان «دیگری» نظر می‌شود؛ درآمدها بطور عادلانه در سیستم اقتصادی جامعه تقسیم نشده؛ حق سرپرستی و قیمومیت فرزندانش را ندارد؛ سهم الارث وی نصف میزانی است که همتای مرد او سهم می‌برد؛ حق طلاق نیز با شک و شبهاتی در متون قانونی روبروست تا باز هم بر بردگی او مهر تأیید بگذارد.
  انقلاب در ایران و شرکت زنان پابه‌پای مردان، موقعیت خاصی را برای نخستین بار برای زنان بوجود آورد اما حاکمیت مردسالار با تزريق و تحميل قوانین فاشیستی انقلاب به حکومتی ضد زن تبدیل شد و امیدهای تازه جوانه زده‌ را در ریشه خشکاند. ایدئولوژی فاشیستی حکومتی ، از طریق تحمیل تفاوت‌های جنسی، زنان را در محدوده‌ی خانواده‌گرایی افراطی محصور کرده و به بهانه‌ی تقدس‌گرایی پوچ نقش زنانه در خانواده و تربیت فرزندان - که در پسِ آن ضعف زنان را گوشزد می‌کند و آنان را از اجتماع دور نگه می‌دارد- تحت فشاری مضاعف قرار می‌دهد.
  مردسالاری در ایدئولوژی فاشیستی از فاکتورهای اساسی اداره‌ی حکومت است. نمودهای این طرز تفکر در قانونگذاری و سیاست‌گذاری‌های ضد زن حکومت اسلامی ایران که مدیریت امور را در دست مردان قرار می‌دهد، مشهود است. آزادی زن در تعاریف رایج چنین حکومتی چنان است که با بردگی فاصله‌ی چندانی ندارد. سلب حق حضور در نهادهای مهم حکومتی و تعیین نوع پوشش زنان، چنین دیدگاهی را تقویت می‌کند.
  اگر امروز زنان ایرانی با وجود تمام فشارها و تحقیرها، خواهان حقوق مساوی از هر لحاظ در کشور خود هستند، به دلیل رشد عقلی و فکری مستقلی است كه ورای تمام عقب‌نشانی‌های اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشته‌اند. حضور چشمگیر زنان در تظاهرات اخیر در سطح کشور، حکایت از مخالفت دیرینه‌ی آنان با ظلم و ستمی دارد که سالهاست بر نسلشان تحمیل شده است. زنان جوان نسل پیشین، در نقش مادران نسل جدید، به چنان درکی رسیده بودند که به بهای آزادی، به زندان رفتند، جنگیدند تا اينكه امروز پابه‌پای دختران خود و مصمم‌تر از پیش در مقابل استبداد حکومت سینه سپر کنند. تجربه‌ی سالیان این نکته را به زنان ايران اثبات کرده که حکومت فاشیستی با اقتصاد مردمحور و تقدس مآب ِ دروغین ِ دینی اش که زن را پست‌تر از مرد معرفی می‌کند، درپي حذف كامل او از اجتماع است و این نوشتار از این پس بر آن است تا صدای اعتراض زنان ایران‌زمین را فریاد کند.


بيانيه سوم اتحاد دانشجويان ضد فاشيسم




Sunday, December 20, 2009





میثم جامی





قدرت حکومتی اگرچه بر بالای سر ما قرار دارد اما ریشه‌های آن از بین خود ما تغذیه می شود. یعنی دولت ابرساختاریست که از مناسبات قدرت درون جامعه ساخته می شود. دولتها وجود دارند چرا که مشخصه هایشان چکیده ای از مشخصات مردمان جامعه است و همچنین مفاهیم مورد نظر خود را در دل اجتماع تزریق می کنند، این بده بستان بین قدرت حکومتی و مردم است که بقای حکومت را تضمین می کند.



برای مثال خوب است از پاره شدن عکس روح الله خمینی شروع کنیم. وقتی مردم و رهبران جنبش سبز به بهانه‌ی برخورد آرام و قانون گرایی، شعارهایی مبنی بر بازگشت به سنت روح الله خمینی سر می دهند، در واقع در کار بازتولید همان مفاهیم اولیه‌ی جمهوری اسلامی هستند و همین مسأله نه تنها خواست دموکراسی خواهی و آزادیِ بی قید و شرط مردم را کمرنگ می کند، بلکه دستاویزی برای حکومت مرکزی می شود که به این بهانه جنبش مردمی را تحریف کند و به بهانه‌ی پاره شدن عکس خمینی، اقدامات اساسی برای سرکوب نهایی جنبش را فراهم کند...این جریان مصداق بارز اشتباه استراتژیک خود ماست؛ همانطور که مردم از نام خمینی استفاده به مطلوب کردند به همان شکل هم حکومت چنین ترفندی را به کار برد .



عدم وجود رهبری قوی در بین مردم و نبود یک سیستم فکری پیشرو موجب سردرگمی در بین کسانی می‌شود که از ریشه یابی مشکلات خود عاجزند، مگر نه اینکه مبارزات گروه های مختلف موجب پیروزی انقلاب 57 شد؟ مگر نه اینکه قرار بود به قول خمینی هیچ روحانی بر مسند ریاست جمهوری ننشیند؟(روزنامه کیهان/9دی ماه 1358) مگر به همه‌ی مردم قول خدمات اجتماعی رایگان مانند پول آب و برق رایگان و داشتن مسکن نداده بودند؟ مگر قرار بر حذف کامل بهره بانکی نبود؟(21 آذر 1358 کیهان) و در مقابل آنچه نصیب این مردم شد کشتارهای بسیار همچون قتل عام کردهای معترض، اعدام های سال 67، قتل های زنجیره ای و سالها حبس و سرکوب دگر اندیشان بود. آنچه نصیب مردم ایران شد، به کار گماشتن نیروهای متعهد به جای متخصص بود به بهانه‌ی این که تخصص خود به خود ایجاد می‌شود! به جای تقسیم عادلانه‌ی ثروت بین مردم فقر را عادلانه تقسیم کردند و به جای ایجاد شرایط مساعد برای علم آموزی و تحصیل رایگان سایه‌ی منحوس حکومت بود که در مدارس از طریق کتاب های دینی و قرآن و تاریخ تحریف شده، معلم های تربیتی و بسیج، سایه افکند و تمام این ها به برکت خیانت همین رهبر فقید به انقلاب ایران روی داد. خیانتی که به قصد الحاق ایران به ایدئولوژی اسلامی انجام شد. براستی که باید نتیجه‌ی تلفیق اسلام حکومتی با تکنولوژی را تهدید آمیز و وحشتناک تلقی کرد. نطفه ای که درحکومت روح الله خمینی بسته شد و اینک نوزادش در قامت کسانی همچون احمدی نژاد و سپاه پاسداران متولد شده است. نوزادی که بدن مادر خود را می خورد (24 سال حاکمیت جمهوری اسلامی) و خود را نماینده‌ی به حق و تام الاختیار خدا بر روی زمین می پندارد و در کار صادر کردن فرهنگ اسلامیت به جهان است .



ما باید فرهنگ تابوشکنی را همه گیر کنیم و از طرفی بدانیم که در بین ما عقاید متفاوتی در جریان است. گروه های متفاوتی وجود دارد و سبک های زندگی متفاوتی در زیر پوست شهر نفس می کشد و همه و همه باید در صبح آزادی به رسمیت شناخته شوند. ما زمانی پیشرو و قاطعیم که خواسته هایمان را بدون ترس و شرم فریاد بزنیم و به جای حواله کردنشان به خواسته های اصلاح طلبان معتدل، خود نماینده‌ی تام الاختیار آنها باشیم. جنبش آزادی خواهی مردم ایران از سالها سرکوب و سانسور و شکنجه و کشتار برخواسته و در فرهنگی جنگ زده و حسرت کشیده ریشه داشته است و تمام اینها به همراه آرزوهای بزرگ نسل ما مبنی بر تغییری قطعی در ساختارهای فرهنگی و سیاسی کشور آنقدر جدّی و عمیق هست که با بر نیزه کردن عکس خمینی منحرف نشود و اسیر بازی های پوچ و منفعت طلبانه‌ی نیروهای تصفیه شده از نظام نگردد.