م. بيدار
هر جا که سخن از زن و حقوق انسانی او آورده میشود، ناخودآگاه لفظ «فمینیسم» را به ذهن متبادر میسازد. از آغاز مبارزات زنان برای دستیابی به حقوق برابر با مردان تا کنون، واژهی فمینیسم دچار تحولات بسیاری شده که ناشی از تغییر نقش زنان در جوامع و حضور فعال آنان در نقش های مستقلِ فارغ از جنسیت در تمام سطوح اجتماعی بوده است. مبارزات زنان همواره در راستای مبارزه با استثمار بوده است. استثمار همه جانبه از دیرباز در زندگی خانوادگی و اجتماعی زنان تجسم عینی داشته، تا حدّی که میتوان گفت تمام زنان جهان، در هر زمان و مکانی که زیستهاند، کمابیش تلخکامیهای استثماری را چشیدهاند.
بردگی زن به قدمت تاریخ بشریت است و مبارزات زنان برای رهایی از بند اسارت، همپای مبارزات بردگان در طول تاریخ بشر است و به لحاظ شکلی شباهت این دست از مبارزات آزادی خواهانه، در استقلالطلبی اقتصادی نمود یافته است.
اما در مورد جایگاه زنان به طور اخص در ایران، به عنوان کشوری جهان سومی پس از انقلاب 57 تا کنون ، عملاً استقلال اقتصادی و حقوقی برای زن و مرد بطور یکسان پذیرفته شده نیست. زنان ایرانی بعد از انقلاب فهمیدند که اگر آزادی هدیهای از سوی مردان باشد، توسط همان مردان هم پس گرفته خواهد شد. هنوز وضعیت زن در جامعه به گونهایست که حتی پس از اخذ مدارج عالی علمی و شغلی، به او به عنوان «دیگری» نظر میشود؛ درآمدها بطور عادلانه در سیستم اقتصادی جامعه تقسیم نشده؛ حق سرپرستی و قیمومیت فرزندانش را ندارد؛ سهم الارث وی نصف میزانی است که همتای مرد او سهم میبرد؛ حق طلاق نیز با شک و شبهاتی در متون قانونی روبروست تا باز هم بر بردگی او مهر تأیید بگذارد.
انقلاب در ایران و شرکت زنان پابهپای مردان، موقعیت خاصی را برای نخستین بار برای زنان بوجود آورد اما حاکمیت مردسالار با تزريق و تحميل قوانین فاشیستی انقلاب به حکومتی ضد زن تبدیل شد و امیدهای تازه جوانه زده را در ریشه خشکاند. ایدئولوژی فاشیستی حکومتی ، از طریق تحمیل تفاوتهای جنسی، زنان را در محدودهی خانوادهگرایی افراطی محصور کرده و به بهانهی تقدسگرایی پوچ نقش زنانه در خانواده و تربیت فرزندان - که در پسِ آن ضعف زنان را گوشزد میکند و آنان را از اجتماع دور نگه میدارد- تحت فشاری مضاعف قرار میدهد.
مردسالاری در ایدئولوژی فاشیستی از فاکتورهای اساسی ادارهی حکومت است. نمودهای این طرز تفکر در قانونگذاری و سیاستگذاریهای ضد زن حکومت اسلامی ایران که مدیریت امور را در دست مردان قرار میدهد، مشهود است. آزادی زن در تعاریف رایج چنین حکومتی چنان است که با بردگی فاصلهی چندانی ندارد. سلب حق حضور در نهادهای مهم حکومتی و تعیین نوع پوشش زنان، چنین دیدگاهی را تقویت میکند.
اگر امروز زنان ایرانی با وجود تمام فشارها و تحقیرها، خواهان حقوق مساوی از هر لحاظ در کشور خود هستند، به دلیل رشد عقلی و فکری مستقلی است كه ورای تمام عقبنشانیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی داشتهاند. حضور چشمگیر زنان در تظاهرات اخیر در سطح کشور، حکایت از مخالفت دیرینهی آنان با ظلم و ستمی دارد که سالهاست بر نسلشان تحمیل شده است. زنان جوان نسل پیشین، در نقش مادران نسل جدید، به چنان درکی رسیده بودند که به بهای آزادی، به زندان رفتند، جنگیدند تا اينكه امروز پابهپای دختران خود و مصممتر از پیش در مقابل استبداد حکومت سینه سپر کنند. تجربهی سالیان این نکته را به زنان ايران اثبات کرده که حکومت فاشیستی با اقتصاد مردمحور و تقدس مآب ِ دروغین ِ دینی اش که زن را پستتر از مرد معرفی میکند، درپي حذف كامل او از اجتماع است و این نوشتار از این پس بر آن است تا صدای اعتراض زنان ایرانزمین را فریاد کند.
No comments:
Post a Comment