Sunday, December 20, 2009





میثم جامی





قدرت حکومتی اگرچه بر بالای سر ما قرار دارد اما ریشه‌های آن از بین خود ما تغذیه می شود. یعنی دولت ابرساختاریست که از مناسبات قدرت درون جامعه ساخته می شود. دولتها وجود دارند چرا که مشخصه هایشان چکیده ای از مشخصات مردمان جامعه است و همچنین مفاهیم مورد نظر خود را در دل اجتماع تزریق می کنند، این بده بستان بین قدرت حکومتی و مردم است که بقای حکومت را تضمین می کند.



برای مثال خوب است از پاره شدن عکس روح الله خمینی شروع کنیم. وقتی مردم و رهبران جنبش سبز به بهانه‌ی برخورد آرام و قانون گرایی، شعارهایی مبنی بر بازگشت به سنت روح الله خمینی سر می دهند، در واقع در کار بازتولید همان مفاهیم اولیه‌ی جمهوری اسلامی هستند و همین مسأله نه تنها خواست دموکراسی خواهی و آزادیِ بی قید و شرط مردم را کمرنگ می کند، بلکه دستاویزی برای حکومت مرکزی می شود که به این بهانه جنبش مردمی را تحریف کند و به بهانه‌ی پاره شدن عکس خمینی، اقدامات اساسی برای سرکوب نهایی جنبش را فراهم کند...این جریان مصداق بارز اشتباه استراتژیک خود ماست؛ همانطور که مردم از نام خمینی استفاده به مطلوب کردند به همان شکل هم حکومت چنین ترفندی را به کار برد .



عدم وجود رهبری قوی در بین مردم و نبود یک سیستم فکری پیشرو موجب سردرگمی در بین کسانی می‌شود که از ریشه یابی مشکلات خود عاجزند، مگر نه اینکه مبارزات گروه های مختلف موجب پیروزی انقلاب 57 شد؟ مگر نه اینکه قرار بود به قول خمینی هیچ روحانی بر مسند ریاست جمهوری ننشیند؟(روزنامه کیهان/9دی ماه 1358) مگر به همه‌ی مردم قول خدمات اجتماعی رایگان مانند پول آب و برق رایگان و داشتن مسکن نداده بودند؟ مگر قرار بر حذف کامل بهره بانکی نبود؟(21 آذر 1358 کیهان) و در مقابل آنچه نصیب این مردم شد کشتارهای بسیار همچون قتل عام کردهای معترض، اعدام های سال 67، قتل های زنجیره ای و سالها حبس و سرکوب دگر اندیشان بود. آنچه نصیب مردم ایران شد، به کار گماشتن نیروهای متعهد به جای متخصص بود به بهانه‌ی این که تخصص خود به خود ایجاد می‌شود! به جای تقسیم عادلانه‌ی ثروت بین مردم فقر را عادلانه تقسیم کردند و به جای ایجاد شرایط مساعد برای علم آموزی و تحصیل رایگان سایه‌ی منحوس حکومت بود که در مدارس از طریق کتاب های دینی و قرآن و تاریخ تحریف شده، معلم های تربیتی و بسیج، سایه افکند و تمام این ها به برکت خیانت همین رهبر فقید به انقلاب ایران روی داد. خیانتی که به قصد الحاق ایران به ایدئولوژی اسلامی انجام شد. براستی که باید نتیجه‌ی تلفیق اسلام حکومتی با تکنولوژی را تهدید آمیز و وحشتناک تلقی کرد. نطفه ای که درحکومت روح الله خمینی بسته شد و اینک نوزادش در قامت کسانی همچون احمدی نژاد و سپاه پاسداران متولد شده است. نوزادی که بدن مادر خود را می خورد (24 سال حاکمیت جمهوری اسلامی) و خود را نماینده‌ی به حق و تام الاختیار خدا بر روی زمین می پندارد و در کار صادر کردن فرهنگ اسلامیت به جهان است .



ما باید فرهنگ تابوشکنی را همه گیر کنیم و از طرفی بدانیم که در بین ما عقاید متفاوتی در جریان است. گروه های متفاوتی وجود دارد و سبک های زندگی متفاوتی در زیر پوست شهر نفس می کشد و همه و همه باید در صبح آزادی به رسمیت شناخته شوند. ما زمانی پیشرو و قاطعیم که خواسته هایمان را بدون ترس و شرم فریاد بزنیم و به جای حواله کردنشان به خواسته های اصلاح طلبان معتدل، خود نماینده‌ی تام الاختیار آنها باشیم. جنبش آزادی خواهی مردم ایران از سالها سرکوب و سانسور و شکنجه و کشتار برخواسته و در فرهنگی جنگ زده و حسرت کشیده ریشه داشته است و تمام اینها به همراه آرزوهای بزرگ نسل ما مبنی بر تغییری قطعی در ساختارهای فرهنگی و سیاسی کشور آنقدر جدّی و عمیق هست که با بر نیزه کردن عکس خمینی منحرف نشود و اسیر بازی های پوچ و منفعت طلبانه‌ی نیروهای تصفیه شده از نظام نگردد.




2 comments: